|
باسمه تعالی دکتر زمانی سیاست و دیانت : "سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست " این جمله مشهور از سید حسن مدرس (رضی الله عنه)،نقطه عطفی است که می توان گفت به نوعی تمام انقلاب ما در نهایت در این جمله و شعار و راهبرد خلاصه خواهد شد . که سیاست و دیانت همپای هم در حرکتند . امروزه در جامعه ما ،بسیار این سخن شنیده می شود که "از وقتی سیاست و دیانت را با یکدیگر مخلوط کردند ، مردم خراب شدند !! مردم قبل از انقلاب مسلمان تر بودند !!روحانیت با دخالت در سیاست، دین و مذهب مردم را نابود کردند و .... از این دست جملات که با رنگ و لعاب استدلال های به ظاهر حق به جانب عرضه می شوند ، اوضاع نابسامان اجتماعی و سیاسی اخیر و حتی مشکلات اقتصادی جامعه را در گرو دخالت دین و سیاست می دانند . این در واقع ، یکی از ترفندها و استراتژی های دراز مدت غربی ها و تمدن غربی جهت مقابله با دین اسلام و شکوفایی تمدن اسلامی و به حاشیه راندن آن است .اما چرا ؟ چرا غرب در ترویج سیاست جدایی دین از سیاست برنامه ریزی می کند و همیشه بر این طبل می کوبد ؟! جواب این سوال بسیار مهم در دو علت عمده خلاصه می شود. برای فهم علت اول این مساله باید به عقب برگردیم . دین تحریف شده مسیحیت و آنچه که توسط کشیشان کلیسا به مردم ارائه می شد ، چهره ای ضد علمی ، بدون منطق وبدون پشتوانه فکری و پر از خرافات بود . رنسانس در واقع شورشی علیه دین کلیسایی بود و این مساله سبب تجربه غلطی شد که ما حصل آن ضدیت اروپای جدید و دنیای صنعتی با دین شد . در مباحث نظری جایگاهی برای مسائل دینی قایل نشدند و یکسره آن را انکار کردند . دین در مقولات غیر علمی و در زمره اوهام و خرافات قرا رگرفت .این تجربیات تلخ ،قضاوت ناعادلانه ای را سبب شد که نتیجه آن قربانی شدن اعتقادات مردم ،بی دینی ، خدا ناباوری و انسان مداری بود ! در دنیای نقد و انتقاد از دین مسیحیت ،حکم کلی در باره همه ادیان صادر شد و دین اسلام را هم همچون دین مسیحیت مخالف علم و انسانیت و ضد جامعه و جمع گرایی و .... معرفی کردند و بنابراین سعی کردند باور های غیر دینی و انسان محوری را گسترش دهند . از طرفی در شاکله دین مسحیت، شریعت قوی وجود ندارد و اصولا دین مسیح ، زمانی ظهور نمود که قوم یهود به شدت دنیا طلب و مال دوست شده بودند و حضرت مسیح علیه السلام در واقع مامور بودند تا مردم را متوجه آخرت نمایند . بنابر این نوعی زهد گرایی و ترک دنیا اوج گرفت . به عنوان مثال وقتی یکی از مومنین مسیحی از دادن مالیات به امپراطور روم صحبت می کند و از حضرت عیسی فتوی طلب می کند ، حضرت در جواب می فرماید مشکلی نیست شما آخرت را داشته باشید و با این مساله کنار بیایید . این مساله که نقل به مضمون عرض شد در واقع واقعیت دین مسیح را نشان می دهد حالا این موضع گیری را با فتاوای اسلامی مراجع و احادیث امامان معصوم علیه السلام مقایسه کنید و خواهید دید که روح نگاه به مساله کاملا متفاوت است . پس تجربه ای که اندیشمندان عصر جدید ازدین دارند قاعدتا برگرفته از نگاه دین مسیح است و حال تحریفات وارده به دین مسیح را به این مساله اضافه کنیم پی خواهیم برد که چه نگاهی درباره دین در میان غربیان شکل گرفت !. اما در بیان علت دوم چرایی تبلیغ جدایی دین و سیاست باید به ارکان تمدن غربی و روح تمدن اسلامی توجه کنیم در علت اول گفته شد که تجربه غلط اندیشمندان غربی درباره دین و تعمیم آن به همه ادیان سبب شد تا ارکان تمدن غربی بر اساس انسان محوری و خداناباوری و لیبرالیزم و سکولاریزم و.. استوار شود .تمدنی که محوریتش بر اساس هوی و هوس و مادی گری شکل گرفته است و به دنبال جهانی کردن ارزشهای غیر دینی خود است، تمدن اسلام را بزرگترین مانع جدی و اساسی در سر راه خود می داند .بنابراین برای مخالفت و به حاشیه راندن اسلام سعی می کند به مقابله سازمانی با اسلام بپردازد . اسلام هراسی ، علم کردن گروه های تروریستی مثل داعش ،معرفی اسلام مدل ترکیه ای و عربستانی و... و پیگیری سیاست هایی مثل جدایی دین از سیاست سعی در مقابله با اسلام اصیل دارد و به جد نگران رشد اسلام خواهی در سرتاسر دنیا است .وقتی فوکویاما از لیبرالیسم به عنوان پایان تاریخ یاد می کند ، در تحقیقی از اسلام و بخصوص اسلام شیعی ، از امام حسین و حضرت مهدی سخن می گوید و نگران رشد این مدل اسلام است و سعی می کند راه مقابله با این مدل اسلام را تبیین نموده و نسخه اجرایی برای جلوگیری از اسلام ارائه کند . هانتیگتون از استراتژیست های مشهور امریکایی به بحث برخورد تمدنها اشاره می کند و در آن به مقابله تمدن اسلامی و تمدن غربی اشاره کرده ومعتقد است تنها تمدنی که می تواند در برابر تمدن غربی قد علم کند ، اسلام است و در واقع نسخه تقابلی را تجویز می کند . خب ! پس به طور خلاصه چه از لحاظ تاریخی و چه از نظر سیاسی و استراتژیکی و راهبردی ،مشی حرکتی و رفتاری غرب، تقابل است و بنابراین سیاست جدایی دین از سیاست در این راستا توجیه می شود . و اما ناکارآمدی مسلمانان امروزی و حاکمان اکثرا فاسد و وابسته اسلامی را به این مسایلی که عرض شد ،اضافه کنیم ، صدای این طبل جدایی دین از سیاست بیشتر شنیده می شود و به تبع آن منطقی تر به نظر می رسد !.مسلمانی که مرام مسلمانی را نمی داند و درگیر و مرعوب فرهنگ غربی است و راه را به اصطلاح گم کرده ،قضاوتی عجولانه و از روی نادانی در این قضیه دارد . مجموعه عوامل و اتفاقات مذکور ،این نگاه را در ذهن جوان مسلمان امروزی تقویت می کند که دین از سیاست جداست !! اما واقعیت این نیست ، اگر به اسلام مراجعه کنیم و عمیق به این مساله توجه کنیم ،مشاهده می کنیم که اسلام دین سیاست است. اسلام دین کاملی است که برنامه ای جامع برای حیات و زندگی بشر دارد . اسلام دینی است که رویکرد اجتماعی جامعی دارد و نگاه سیاسی در آن موج می زند . شهادت ائمه علیهم السلام کاملا سیاسی است روح نماز جمعه ، نماز جماعت ، مراسم حج و.... همگی سیاسی است. و آمیخته با شعارهای سیاسی است . بنابراین اسلام در ذات خود،سیاست و دیانت را به همراه دارد و اصولا ، وقتی سیاست اسلامی نباشد ،دین کارکرد اصلی خود را از دست خواهد داد .در واقع از همان بدو تشکیل حکومت اسلامی و وقوع انقلاب اسلامی در شبه جزیره عربستان ،دو نگاه "اسلام سیاسی" و "سیاست اسلامی" وجود داشت. آنانی که از اسلام به عنوان ابزاری در خدمت سیاست بهره گرفتند ، بنیان های تفکر جدایی دین از سیاست را گذاشتند و اذناب آنان نیز امروز در کشورهای اسلامی وجود دارند و همنوا با همفکران تمدن غربی خود برطبل جدایی دین از سیاست می کوبند! . رواج تفکر جدایی دین از سیاست ،بنیان سوز است ، و هیچگاه توانایی تمدن سازی ندارد و در نتیجه نمی تواند نجات بخش و اثرگذار باشد .در هر حال عده ای عامدانه و خواسته و عده ای دیگر ناخواسته و نااگاهانه براین آسیاب آب می ریزند!. لذا بزرگترین رسالت محققان و اندیشمندان ایران اسلامی ، نهادینه کردن نگاه و تفکر "سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست "می باشد .برای این مهم باید برنامه ریزی ها کرد و... جانها قربانی کرد . به امید و لطف صاحب الامر (عج)
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۵ساعت 22:10  توسط سروش
|
|